در جریان هستید که مدیران بزرگترین شرکتهای تکنولوژی جهان چه طعنههایی به هم میزنند؟ ایلان ماسک و مارک زاکربرگ اخیراً به شکل تقریباً مستقیم وارد مناظره ای شده اند که محوریت آن، کشته شدن یا نشدن ما به دست رباتهاست.
ماسک، مدیرعامل تسلا و اسپیس اکس، از گذشته ای دور نگرانی اش را بابت گسترش بی رویه توانایی های هوش مصنوعی بیان کرده و همین اواخر در جلسه ای که با فرمانداران آمریکایی داشته، گفته بود که «من مدام دارم زنگ خطر را به صدا در می آورم. اما تا وقتی مردم واقعاً رباتهایی که ته خیابان مردم را می کشند نبینند، باورشان نمیشود».
چند روز بعد، مارک زاکربرگ در برادکستی زنده، ماسک را فردی منفی باف خواند و عنوان کرد که نیازی نیست مردم را با این تئوری های آخرالزمانی ترساند: «به نوعی باور دارم که این کار از بی مسئولیتی سرچشمه می گیرد».
ماسک سپس توییت کرد: «با مارک در این باره صحبت کرده ام. درکش از موضوع محدود است.»
دیدن مدیرهای ارشدی که در این سطح که همدیگر را در شبکه های اجتماعی اینطور هدف قرار می دهند، تازگی دارد. این اتفاقات میان شخصیت های تلویزیونی یا هنرمندانی که محبوب نوجوانان هستند می افتد و عادیست، اما دو مدیر که به عنوان رهبرهای تجاری شناخته می شوند هم وارد این وادی شده اند. به نظر می رسد که ماسک و زاکربرگ بر سر ایده هایشان بحث نمی کنند، بلکه بیشتر هر کدام مشغول پرورش تمایلات تجاری آینده خود با این کار هستند.
حقیقت این است که این روزها هر متخصص یا غیر متخصص در مورد «هوش مصنوعی» اظهار نظر می کند. بیش از حد از این عبارت استفاده شده. طوری که صاحبان کسب و کارها، ژورنالیست ها و یا حتی افرادی که صرفاً به تکنولوژی علاقه دارند، آن را به عنوان یک جادو می بینند که می تواند سخت افزار یا نرم افزاری را به نجاتگر یا نابودگر تبدیل کند. از طرف دیگر هوش مصنوعی از دهه ها پیش در دنیای علمی- تخیلی حضور داشته و همین موضوع، ذهن ها را آماده هر سناریویی کرده است؛ چه عالی و چه پر از بدبختی.
عبارت هوش مصنوعی مدار دنیای علوم کامپیوتری را ترک کرده. حتی از دنیای علمی-تخیلی هم رد شده و تبدیل گشته به یک موضوع برای صحبت کردن. وقتی افراد در مورد آن صحبت میکنند، مخصوصاً افراد قدرتمندی مانند زاکربرگ و ماسک، در اصل به برندینگ شخصی شان کمک می کنند.
وقتی پای برند شخصی پیش می آید، کار ماسک ساده تر است. مدتهاست که به او می گویند «تونی استارک» در دنیای واقعی؛ شخصتی پرقدرت و پر از آگاهی در دنیای کامیک مارول که تبدیل می شود به «مرد آهنی».
ماسک در سال ۱۹۹۹ اولین شرکتش که Zip2 نام داشت را با قیمت ۳۰۷ میلیون دلار به AltaVista فروخت، سپس X.com را تاسیس کرد که در ادامه راهش، به PayPal تغییر نام داد و در نهایت آن را هم در ۲۰۰۲ به قیمت ۱.۵ میلیارد دلار به eBay فروخت. «پیتر تیل»، همکار و هم موسس PayPal با پولی که به دست آورد، دست به سرمایه گذاری های مختلف روی استارتاپ ها زد اما ماسک تصمیم گرفت راکت های فضایی بسازد و اینچنین اسپیس اکس متولد شد.
او حالا در کنار اسپیس اکس، تسلا، سولار سیتی و شرکت حفاری اش را دارد که همه شرکت هایی صنعتی هستند. تنوعی دقیقاً مانند رویکرد تونی استارک در دنیای مارول.
ماسک از حفظ تشابهات شخصیتی میان خودش و تونی استارک بهره می برد. او از آینده ای تکنولوژیک مثل خودروهای بی نیاز از راننده، تونل های زیر زمینی، کامپیوترهای مجتمع در مغز انسان و سکونت پذیر کردن مریخ می گوید و ارزش شرکت های فعلی و آتی اش را افزایش می دهد.
حالا توصیف هوش مصنوعی و گره زدن آن با تهدیدهایی که در موردشان صحبت می شود هم موضوعی است که پای منافع را به میان می کشد.
از طرفی دشوار است که بتوان شخصیت مارک زاکربرگ را با یکی از قهرمان های کامیک گره زد. شاید پیتر پارکر. ولی برعکس ماسک، کسب و کار زاکربرگ روی اندازه ی ایده هایش می چرخد. فیسبوک یک شرکت بزرگ است که توانسته به شکل موفقی، متن، تصویر، ویدیو را دیجیتالی کند. قدرتش هم اینها هستند؛ قدرت هایی که برعکس شرکت های ماسک، محصولات فیزیکی و قابل لمسی به شمار نمی روند.
زاکربرگ همواره تلاش کرده تا در دنیای نرم افزار بقیه رقبایش را به گوشه رینگ بکشاند. خرید اینستاگرام و واتس اپ، مثال هایی برای همین موضوع هستند. حتی خرید بزرگ سخت افزاری این شرکت یعنی آکیلس هم، در نهایت ارائه دهنده یک تجربه نرم افزاری است، نه وسیله ای برای تسخیر شهرها، کشورها، قاره ها یا حتی سفر در کیهان.
زاکربرگ میلیاردها کاربر و میلیون ها آگهی دهنده دارد که می خواهد آنها را به هم برساند. ترس از آینده کامپیوترها، برای او در این حد است که همین اتفاق رخ ندهد. او چند ماه پیش ویدیویی از دستیار خانگی هوشمندی که توسعه داده بود و نامش را جارویس گذاشته بود منتشر کرد که باعث شد کاربران شبکه های اجتماعی دستش بیاندازند.
زاکربرگ به قول خودش یک خوش بین است. مخصوصاً وقتی که دارد در مورد آینده هوش مصنوعی صحبت می کند. اگر برعکس این را بگوید، در اصل چنین پیشنهاد داده که کامپیوترها می توانند موجوداتی خطرناک باشند. چنین ترسی، حتی به شکل فرضی، با کل آینده کسب و کار او بازی می کند.
وقتی بزرگانی مانند ماسک و زاکربرگ در مورد چیزی مثل هوش مصنوعی صحبت می کنند، واقعاً به خود هوش مصنوعی نمی پردازند. نه سخت افزار، نه نرم افزار، نه ربات هایی که قرار است در آینده یا نجات بخش باشند و یا نابودگر. آنها در مورد واژه ها و ایده ها حرف می زنند. هر کدامشان دارد امیدها، رویاها، استراتژی های تجاری خودش را متصور می شود.
ماسک و زاکربرگ به این شکل و بر اساس نوع نیازهای خودشان، پایه و اساس پشتیبانی های آینده را بین سرمایه گذاران، سیاست گذاران و عموم مردم رواج می دهند.
در ابتدا، سخت است که به سوی ماسک و ماتریالیسم او متمایل نشد. در زمانه ای که همه چیز غیر مستقیم شده، از طریق الکترون ها منتقل و از طریق نمایشگرهای تخت مصرف می شود، پرتاب موشک ها، تونل کندن، قابل سکونت کردن سیاره ها و مهار کردن انرژی خورشید می تواند تسکین خوشایندی باشد. اما نگاه به این مسئله که هوش مصنوعی بیشتر از اینکه یک وسیله برای رخ دادن اتفاق خوب یا بد باشد، هنوز هم یک ایده است، نشان می دهد که گویا زاکربرگ در این مناظره دست بالاتر را دارد.