ماشین ها در حال هوشمندتر شدن هستند. آنها حالا می توانند ما را شناسایی کنند، مکالمات را ادامه دهند و درکی از جزییات پیچیده دنیای اطرافشان داشته باشند. اما این تنها آغاز راه است. هرچه کامپیوترها شباهت بیشتری به انسان ها پیدا می کنند، بسیاری نگران هستند که ربات ها و الگوریتم ها به جایگزینی برای مردم تبدیل شوند؛ و این نگرانی ها کاملاً به جا هستند. اما سوال مهم این است که پیشرفت ماشین ها چطور به دریافت برداشت تازه ای از قابلیت های انسانی منجر خواهد شد؟
وقتی کامپیوترها قادر به انجام یک شغل باشند، چگونگی تفکر مردم درباره ماهیت آن شغل تغییر می کند. بگذارید مثالی بزنیم و به سال 1985 میلادی سفر کنیم؛ در شهر بالتیمور ایالت مریلند هستیم، درست به هنگام کریسمس.
خرده فروشی هاتزلِر با چراغ های چشمک زن و جواهرات شیشه ای پوشیده شده است. جایی در میان پارچه های رومیزی مخصوص عید و نقره جات صیغل خورده، Tinsel و Beau، دو گوزن انیماترونیک سخنگو به چشم می خورند. کودکان به صف شده اند تا با آنها صحبت کنند.
اهالی بالتیمور احتمالاً هاتزلر را به عنوان یک خرده فروشی سنتی و زیبا به یاد داشته باشند که پنجره های بزرگ و نمای داخلی اش بسیار پر زرق و برق جلوه می کرد؛ این فروشگاه در سال 1989 تعطیل شد. هاتزلر سنت های خود را تجلیل می کرد، اما در عین حال جایی برای ابداعات تازه بود. هاتزلر اولین پله برقی شهر را در دهه 1930 نصب کرد؛ تسهیلاتی مدرن که در تبلیغات هم به آن اشاره می شد.
بنابراین منطقی بود که هاتزلر میزبان چنین گوزن های انیماترونیک تحسین برانگیزی باشد. هرکسی که این گوزن ها را دیده باشد، با مشاهده ویدیوهای Handle، ربات جدید بوستون داینامیکس که می تواند به تندی حرکت کرده و تا بیش از یک متر بپرد به یاد آنها می افتد. بوستون داینامیکس هم یک بار رباتی به شکل گوزن ساخته و اگر به دنبال خاطرات کودکی باشید، پیدا کردن دو گوزن دوست داشتنی بالتیمور در اینترنت کار زیاد سختی نیست.
«Tinsel و Beau برگشته اند!» در یکی از تبلیغات نشریه The Baltimore Sun طی سال 1983 گفته می شود: «گوزن های سخنگوی ما زوجی بسیار دلربا تشکیل داده اند و چقدر هم خوش سخن هستند!»
با جستجوی بیشتر در اینترنت، متوجه می شوید که Tinsel و Beau اصلاً رباتیک نبودند. یک آگهی مخفی در نشریه The Baltimore Sun سال 1986، به دانشجویان تئاتر پیشنهاد می دهد که صداگذاری نوعی گوزن سخنگو را برعهده بگیرد. البته بدیهی به نظر می رسد که این ربات ها انسان بوده اند؛ احمقانه به نظر می رسد اگر طور دیگری به ماجرا نگاه کنیم.
خرده فروشی های دهه 1980 حاضر نبودند دوره بیفتند و گوزن های رباتیک با قابلیت ادامه دادن مکالمات با کودکان کم سن و سال را بخرند. ما در حال صحبت درباره دوره ای هستیم که Teddy Ruxpin – یک خرس رباتیک پشمالو که نوار کاستی را در خود جای داده بود- پدیده ای تکنولوژیک تلقی می شد.
با این همه، برداشت اشتباه درباره چگونگی عملکرد این دو گوزن قابل درک است، شاید با توجه به اینکه جهان طی 35 سال اخیر به شکل دراماتیکی تغییر کرده. به همین دلیل است که مردم امروز از فهمیدن اینکه R2-D2، ربات دوست داشتنی سری فیلم های جنگ های ستاره ای توسط انسان ها هدایت می شده تعجب می کنند. (حتی در فیلم های جدید چند سال اخیر هم این ربات در برخی شات ها توسط چند بازیگر و در بخش های دیگر به صورت از راه دور هدایت می شود).
در دنیای دستیارهای دیجیتالی و تصاویری که توسط کامپیوترها تولید می شود، انتظار این است که کامپیوترها هرکاری را برای انسان ها انجام دهند. به زعم بسیاری از افراد، این انتظارات نتیجه ای به جز اختلالات حواس در پی ندارد. جاناتان رامنی در مقاله ای برای Aeon در رابطه با تصویرسازی کامپیوتری نوشت: «کارهای معجزه آمیز تبدیل به هنجاری عادی شده اند. چنین افراطی در شگفتی آفرینی، شاید بی حسی را در پی داشته باشد، اما در عین حال توانایی ما در رویاپردازی در فیلم ها را افزایش می دهند.»
توانایی ما در رویاپردازی شاید در جای دیگری مانند هنرها دست نخوره باقی مانده باشد، اما کامپیوترها در حال هجوم به گونه های مختلف از قلمرو ابتکار آفرینی هستند. کامپیوترهایی هستند که می توانند نقاشی های معروف را با دقتی مثال زدنی جعل کنند – و الگوریتم هایی هم برای تشخیص این آثار تلقبی طراحی شده اند. هوش مصنوعی از همین حالا می تواند رمان بنویسد و حداقل یک مراسم اهدای جوایز ادبیات – یعنی جوایز ادبی هوشی شینیچی- وجود دارد که به رقبای غیرانسانی هم بها می دهد. کامپیوترها می توانند عشوه گری کنند، می توانند جوک بنویسند.
کامپیوترها حالا به قدری فراگیر هستند که انتظار داریم آنها را هرجایی ببینیم. گذشته به جایی تبدیل شده که حضور انسان ها و گوزن های سخنگو در کنار یکدیگر منطقی به نظر می رسد و در غیر این صورت، باعث تعجب است. و این مسئله به احتمال فراوان کماکان ادامه پیدا می کند و در تمام فضای ابداع گری ما گسترش می یابد.
مارتین گیفورد در مقاله ای برای MIT Technology Review طی سال گذشته نوشت: «سوال های پاسخ داده نشده درباره هنر ماشینی این است که اولاً چه پتانسیل هایی وجود دارد و ثانیاً -بدون درنظرگیری کیفیت کار تولید شده- می توان حقیقتاً آن را “ابتکارآمیز” یا “تخیلی” نامید یا خیر.»
با پیشرفت ماشین ها و آموزش برنامه ها برای انجام دادن کارهایی که زمانی توسط مردم انجام می شد، تمام این ها چه معنایی برای بشریت خواهد داشت؟
به مرور زمان، هوش مصنوعی احتمالاً ثابت می کند که می تواند در قلمرو هر رفتاری، مانند زبان همچون انسان ها منحصر به فرد باشد. اگر Tinsel و Beau امروز هم وجود داشتند، احتمالاً از دستیار دیجیتالی بهره می گرفتند. در واقع، عجیب بود اگر به دستیار صوتی مجهز نمی شدند، نبود؟ این حقیقت را هم در نظر داشته باشید که دیزنی با توجه به پتنت تازه اش، مشغول کشف راه هایی برای تعامل با ربات های انسان نما در پارک های تفریحاتی خود است.
تاریخچه تکنولوژی اثبات کرده چیزهایی که یک روز بسیار نوین تلقی می شدند، می توانند به سرعت تبدیل به هنجاری عادی شوند؛ تا اینکه یک روز به عقب نگاه می کنید و باورتان نمی شود که یک روز، انسان ها به جای ربات ها مشغول انجام کاری بوده اند. با آموختن آنچه می دانیم به ربات ها، ما داریم به آنها یاد می دهیم که مثل خودمان باشند. این مسئله از بسیاری جهات به نفع بشریت است. اما احتمالاً هنوز زمان زیادی باقی مانده تا ماشین ها بتوانند در کنار ما، آینده را متصور شوند.