در طول قرنهای گذشته تعریف استراتژی دستخوش تغییراتی شده است. کلمه استراتژی از لغت یونانیِ استراتژیا (Strategia) به معنی و مفهومِ هنرِ لشگرکشی فرمانده ارتش گرفته شده است. استفاده از استراتژی و یا راهبرد پا را فراتر از مفهوم اولیه خود گذاشته و اکثرا در تمامیِ عرصهها مورد استفاده قرار میگیرد. در هر زمینهای که رسیدن به یک هدف خاص در اولویت قرار داشته باشد، نقش استراتژی پررنگتر خواهد شد.
هرچه مسیر دستیابی به هدف نهایی متلامتر باشد، استراتژی نیز به همان مقدار باید منعطف گردد. از آنجایی که منابع برای رسیدن به اهداف بلند مدت و حتی کوتاه مدت محدود هستند، تعیین استراتژی اهمیت پیدا میکند. در اصل میتوان گفت به بسیج کردن منابع به روشی درست، برای تحقق و رسیدن به هدف غایی استراتژیک گفته میشود.
چرایی استراتژی
از آنجایی که محیط های کسب و کار در چند دههی اخیر، دچار بیثباتیهای بیشتری شدهاند و هیچیک از مدیران تصویر روشنی از آینده خود ندارند، اتخاذ یک استراتژی مناسب میتواند به یک شرکت در بازار امروزی حیات دوبارهای ببخشد.
اما استفاده از استراتژی تنها به شرکتها و مدیران محدود نمیشود. شما برای خرید خودرو، برای سفر چند روزه و حتی کارهای روزانه خود نیاز به تعیین استراژی مناسب خواهید داشت. با تبیین استراتژی مناسب میتوان از دریای پرتلاطم امروزی به راحتی گذر کرد.
مفهوم استراتژی از ابتدا تا زمان حال
همانطور که در ابتدای مطلب درباره ریشه لغوی استراتژی صحبت کردیم، کاربرد اولیه آن به ۶ قرن پیش از میلاد مسیح برمیگردد. تا قرن ۱۸ میلادی، کاربرد این واژه تنها در زمینههای سیاسی از جمله طراحی جنگها و دفاع از سرزمینها بود و همچنین برای مدیریت دخل و خرج پادشاهان از استراتژی استفاده میشده است.
تک تک افراد در دهکده جهانی در قرن ۲۱، بدون داشتن چشماندازی مناسب نمیتوانند کاری از پیشروی برداردند. داشتن چشمانداز صرفا به منزله رسیدن به هدف نیست و برای دستیابی به آن، باید از چهارچوب خاصی پیروی کرد. به این چهارچوبِ کلی، استراتژی گفته میشود.
استراتژی؛ کلمهای با هزار معنی مختلف
استراتژی را هر کس به نوبهی خود معرفی میکند. همانطور که قبلا اشاره کردیم، استراتژی یک دانشآموز برای موفقیت در مدرسه با استراتژی مدیرعامل شرکت با چندصد کارگر بسیار فرق دارد. اما به طور کلی میتوان گفت با شنیدن کلمه استراتژی (راهبرد) چند واژه در ذهن مخاطب تداعی میشود.
برنامه (Plan)
بارزترین کلمهای که پس از شنیدن واژه استراتژی در ما تداعی میشود، برنامه است، برنامهریزی رکن اصلی پیریزی استراتژی است.
ترفند (Ploy)
به این معنا که برای رسیدن به هدف، باید از رقیبان خود پیشی بگیرید. شما برای قبولی در کنکور هرچهقدر هم که عالی باشید، بایستی از رقیبان خود عبور کنید. و یا برای برنده شدن در یک مسابقه باید ترفندی را اتخاذ کنید که رقیبان خود را یکی پس از دیگری شکست دهید.
الگو (Pattern)
الگو همان شکل عملیاتی شدهی استراتژی است. هرچه استراتژی منظمتر باشد، الگوی تصمیمات ما نیز قالب یکدستتری به خود میگیرد. اگر استراتژی را یک فرآیند ذهنی در نظر بگیریم، الگو شکل ملموستر آن حساب میگردد.
موقعیت (Position)
به موقعیت سازمان در بازارهای جهانی دلالت میکند و همچنین به عنوان یک رابط، مسئول برقراری توازن در مسائل درون سازمانی و برون سازمانی میباشد. با در نظر گرفتن موقعیت استراتژیکی هر سازمانی، خیلی آسانتر میتوان از رقبا پیشی گرفت و جایگاهِ مناسبی را در بازارهای جهانی کسب کرد.
چشم انداز (Perspective)
استراتژی یعنی پا را فراتر گذاشتن. شما برای درجا زدن خود به هیچ مشکلی برنخواهید خورد و به هیچ استراتژی خاصی نیاز ندارید. تنها برای پیشرفت کردن است که سراغ استراتژی میرویم. برای دسترسی به یک چشمانداز موفق باید از خود بپرسید؛ دیدگاه مشتریان نسبت به سازمان چیست؟ کارمندان چگونه با کارفرمای خود در تعامل هستند؟ چهره سازمان در بازارهای جهانی و جذب سرمایه چگونه است؟ همه این دیدگاهها میتواند منبع اطلاعاتی با ارزشی برای سازمان جهت انتخاب یک استراتژی هوشمند باشد.
پنج پی (۵P) بزرگ که حرف اول را میزنند
اصطلاح ۵ پی (۵P) را هِنری منیتزبرگ، نابقهی علم مدیریت در سال ۱۹۸۷ برای تعریف استراتژی معرفی کرد. این کلمات که شامل (Plan, Ploy, Position, Pattern, Perspective) میباشند در تعریف کامل از استراتژی به زبان ساده بسیار کمک کرده است. این ۵ مولفه به هر سازمانی کمک میکند تا استراتژی موثرتری را اتخاذ کنند.
استراتژی مربوط به آینده سازمان، اهداف بلند مدت آن است که جنبههای مختلفی را شامل میگردد. رقابت از پایهترین مولفههای تبیین استراتژی است ولی توسعه راهبردهایی که تنها برای از میان بردن رقبا شکل بگیرد، اشتباه خواهد بود.
تفاوت استراتژی با تاکتیک
در محیط های کاری اکثرا با کلماتی نظیر استراتژی (راهبرد) و تاکتیک (راهکنش) آشنایی پیدا کردهایم. اما اگر بخواهیم فرق این دو را از هم بدانیم با مشکلاتی مواجه خواهیمشد. شناخت تفاوتهای این دو، به ما در جهت پیشرفت و استفاده از منابع در اختیار کمک قابل توجهی میکند.
درحالی که استراتژی یک شِمای کلی از مسیر ما در جهت رسیدن به هدف ترسیم میکند، تاکتیک بسیار ریزبینانهتر به اقدامات خاصی که در این مسیر باید صورت گیرد میپردازد. تاکتیک (تکنیک) در مقایسه با استراتژی بسیار دقیقتر و ملموستر است. از این رو به آنها “ابتکار عمل” نیز گفته میشود. به این معنی که شما در طی بازه زمانی، با توجه به منابع و پیشامدهای غیرقابل پیشبینی، باید ابتکار عمل را در دست گرفته و بهترین مسیر را انتخاب کنید.
مشخصات یک استراتژی جامع
یک استراتژی جامع ارزشهای اصلی سازمان (و یا حتی شخص) را منعکس میکند. به این منظور، تیم طراح بایستی تواناییها، منابع و روحیات افراد دخیل در سازمان را سنجیده و طبق آن شروع به هدفگذاری کند. تمامی استراتژیها باید واقعبینانه و عملیاتی باشند.
هنگام طراحی یک استراتژی مدون، بر روی نتیجه نهایی (هدف) تمرکز کنید. استراتژیِ شما پایه و اساس کلیه فعالیتهای درون سازمانی شما خواهد شد. برای مثال، اگر یک کارخانه مبلمانسازی برای گسترش سهم خود از بازارهای جهانی هدف تعیین کند، استراتژی آن میتواند ارائه رقابتیترین قیمتها و اعطای امتیازات ویژه به مشتریانِ همیشگی خود باشد. از اینرو مدیران ارشد کارخانه تصمیماتی را در جهت کاهش هزینهها و بالابردن بازدهی اتخاذ خواهند کرد، مشخصات کلی یک استراتژی جامع باید شامل گزینههای زیر باشد.
شناخت هدف
شناخت دقیق از هدف سازمان، ابتداییترین گام در جهت تعیین استراتژی است. طیف وسیعی از اهداف برای سازمانها در نظر گرفته میشود. برای مثال یک شرکت در نظر دارد برای سوددهی بیشتر، دسترسی به بازارهای جهانی را در اولویت اهداف خود قرار دهد. درحالی که سازمان دیگری تنها برای بقا میجنگد، پرواضح است که تعیین استراتژی یکسان برای این دو، به سود هیچیک از آنها نخواهد بود.
استراتژی استاندارد، با تغییر هدف باید انعطاف از خود نشان دهد. برای مثال اگر در میان راه متوجه شوید که رسیدن به هدف تعیین شده غیرقابل دستیابی است، استراتژی را به منظور رسیدن به نتیجهنهایی دیگر تغییر دهید.
شناخت جایگاه و موقعیت سازمان در بازار
گام بعدی در تعیین یک استرتژی موفق، شناخت واقعبینانه از جایگاه و موقعیت است. شناخت از مشتریان، محصول و یا خدمات ارائه شده توسط شرکت نقش کلیدی در تعریف استراتژی جامع دارد. راضی نگهداشتن طیف وسیعی از مشتریان برای بقا و پیشرفت یک سازمان در اولویت قرار دارد.
شبکهی معرفی شرکت (سازمان یا حتی یک شخص حقیقی) در جهت جذب مشتری بسیار مهم است. شناور بودن قیمتها نسبت به کیفیت خدمات، حذف واسطهها و فروش مستقیم نیز برای افزایش بازدهی از دیگر راهبردهای مفید در تعیین استراتژی است. به کارگیری افراد مجرب و استفاده بهینه از منابع، کمک قابل توجهی در رسیدن به شناخت جامع از جایگاه سازمان خواهد کرد.
هدایت سازمان مطابق با سیاستها و تصمیمات کلی
دشوارترین گام در تعریف استراتژی، پیادهسازی استرتژی مطابق با سیاستهای کلی سازمان است. پس از تعیین هدف و شناخت کامل از سازمان، انتخاب سیاستهای کلان و خُرد را میتوان آخرین گام جهت عملیاتی کردنِ استراتژی دانست.
ممکن است سیاستها در نگاه اول بسیار دشوار به نظر برسند مانند دستیابی به مشتریان در سطح جهانی و یا خیلی پیشپا افتاده مانند استخدام کارمندان جدید، از این رو با اتخاذِ تصمیمات یکدست و همسو با سیاستهای کلان، میتوان به یک استراتژی سودمند برای هر گونه کسبوکاری دست یافت.
انواع استراتژی
در هر زمینهای راهبردهای مختلفی برای به دست آوردن نتیجه مطلوب، وجود دارد. نام بردن از تمامیِ استراتژیها (اگر بتوان انتهایی برای آنها در نظر گرفت) در این مطلب نمیگنجد. برای آشنایی بیشتر با انواع استراتژی به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم.
- استراتژی نظامی
- استراتژی سازمانی
- استراتژی فردی
- استراتژی بازاریابی
- استراتژی رقابتی
برای رسیدن به یک مقصد ناشناخته مستلزم استفاده از نقشه هستیم. شما میخواهید برای اولین به جایی بروید که شناختی از قبل به راههای دسترسی به آنجا ندارید، بهترین وسیلهای که میتواند به شما کمک کند، نقشه است. برای رسیدن به هدف نهایی نیز باید از نقشه راه استفاده کرد. این نقشه را استراتژی مینامیم.
نقشههای هوشمند به محض مسدود شدن یک مسیر، مسیر جایگزینی به شما پیشنهاد میکند. نقشهراه از چگونگی مسیر و همچنین فاصله شما تا مقصد را تخمین میزند. استراتژی نیز به همین شکل عمل میکند. به محض بسته شدن یک مسیر، شما را از ادامه دادن باز نمیتساند بلکه راهی جدید، جلوی شما قرار میدهد. استراتژی موفق، با در نظر گرفتن تمامی جوانب، پیشرفت شما را در راه رسیدن به هدف غایی میبیند و با توجه به آن، تاریخ مشخصی را تعیین میکند.
استراتژی یک اصل با چندین اجزای به هم مرتبط میباشد که در این مقاله جنبهها و اجزای مختلف آن را بیان کردیم. یک کودک برای مجابکردن والدین در خرید عروسک از استراتژی بهره میبرد. یک محصل برای آنکه بتواند شاگرد اول شود، از یک نوع استراتژی متفاوتی استفاده میکند. همچنین یک مدیر و یا یک ورزشکار. تعریف استراتژی برای هر فرد با توجه به هدفی که در ذهن دارد، متفاوت است و در زندگی روزمره ما از کودکی تا زمان مرگ نقش دارد.